سـخن بـر سـر پیکار میان ایرانیان و تورانیان اسـت. هنگامی که کیخسـرو در ایـران بر تخت نشسـت، افراسـیاب در سرزمین توران بر تخت پادشاهی نشسته بود. سپاه توران به یاری سردارانی از سـرزمین های دیگر به ایران می تازد. کیخسـرو، رسـتم را به یاری می خواند. اشـکبوس، پهلوان سـپاه تـوران بـه میـدان می آید و مبارز می جوید. یکی دو تن از سـپاه ایران پـای به میدان می نهند، اما سـرانجام، رسـتم پیـاده به میدان می رود. نبرد رسـتم با اشکبوس از عالی تریـن صحنه های نبرد تن بـه تن اسـت که در آن طنزگویی و چالاکـی و دلاوری و زبان آوری با هم آمیخته اسـت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بر سر |
به خاطر، درباره |
چالاک |
چابک |
دلاور |
دلیر |
زبان آوری |
خوش سخنی |
کیخسرو |
پادشاه ایرانی، فرزند سیاوش |
قلمرو ادبی:
بر تخت نشسـتن ß پادشاه و فرمانروا شدن
پـای به ... نهادن ß کنایه از وارد شدن
بازیگران داستان:
کیخسرو ß پادشاه ایران
افراسیاب ß پادشاه توران
طوس ß فرمانده سپاه ایران
کاموس ß پادشاه سنجاب و خاقان چین
رستم ß جهان پهلوان ایران
رهّام ß پهلوانی ایرانی
اشکبوس کشانی ß پهلوان تورانی
زمینه های حماسه:
ملی، داستانی و روایی، قهرمانی، شگفت آوری (خرق عادت)
خروش سواران و اسپان ز دشت ز بهرام و کیوان همی برگذشت
قلمرو فکری:
صدای اسبان و سواران از دشت بلند شد و از ستاره بهرام و کیوان نیز گذر کرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خروش |
فریاد |
بهرام |
ستارۀ مریخ |
کیوان |
ستارۀ زحل |
همی برگذشت |
عبور می کرد |
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
دشت و برگذشت ß قافیه
سواران و اسپان ß تناسب
بهرام و کیوان ß تناسب
حروف «ا» و «ش» ß واج آرایی
پیام:
شدّت درگیری
همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل خروشان دل خاک در زیر نعل
قلمرو فکری:
شمشیر و ساعد جنگجویان از خون مانند سنگ لعل، سرخ شده بود و دل زمین از کوبیدن نعل به فغان درآمده بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تیغ |
شمشیر |
ساعد |
میان مچ و آرنج |
لعل |
سنگ قیمتی |
خروشان |
فریاد زنان و ناله کنان |
بیت ß 2 جمله (فعل «بود» در مصراع دوم حذف شده است)
قلمرو ادبی:
لعل و نعل ß قافیه
تیغ و ساعد لعل بود ß تشبیه رسا
خاک ß مجاز از زمین
دل خاک ß استعاره مکنیه
نعل و لعل ß جناس
نماند ایچ با روی خورشید رنگ به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ
قلمرو فکری:
خورشید نیز از ترس رنگش پریده بود و خاک و سنگ کوه به جوش آمده بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
ایچ |
هیچ |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
رنگ و سنگ ß قافیه
بر روی خورشید رنگ نماند ß رنگش پرید، کنایه از ترسید، جانبخشی، اغراق
به جوش آمده ß استعاره مکنیه
به لشکر چنین گفت کاموس گرد که گر آسمان را بباید سـپرد
همه تیـغ و گـــرز و کـمند آورید به ایرانیان تــنگ و بند آورید
قلمرو فکری:
کاموس پهلوان به لشگر اینچنین گفت که اگر لازم باشد آسمان را نیز طی می کنیم، همگان شمشیر، چماق و کمند را آماده کنید. به ایرانیان سخت بگیرید و ایشان را به ستوه آورید و اسیر کنید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گرد |
پهلوان، دلیر |
تیغ |
شمشیر |
گرز |
چماق |
کمند |
طناب |
بند |
ریسمان |
||
تنگ آوردن |
در تنگنا گذاشتن، به ستوه آوردن |
||
سپردن |
درنوردیدن، پیمودن، طی کردن |
||
کاموس |
یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب |
بیت اول ß 3 جمله
بیت دوم ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
بیت اول ß گرد و سپرد ß قافیه
بیت دوم ß کمند و بند ß قافیه (آورید ß ردیف)
که گر آسمان را بباید سـپرد ß کنایه از کار دشوار و ناشدنی
تیغ و گرز و کمند ß تناسب
تنگ ß در برابر فراخ
بند آوردن ß کنایه از اسیر کردن
دلیری کجـــا نام او اشکـبوس همی بر خروشید بر سان کوس
قلمرو فکری:
پهلوانی که نام او اشکبوس بود به مانند طبل خروشید و فریاد زد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کجا |
که |
اشکبوس |
پهلوان تورانی |
برخروشید |
فریاد کشید |
کوس |
طبل بزرگ، دهل |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
اشکبوس و کوس ß قافیه
اشکبوس ß مشبّه
برسان ß ادات تشبیه (به مانند)
کوس ß مشبّهٌ به
وجه شبه ß برخروشیدن
بیامد که جوید ز ایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد به گرد
قلمرو فکری:
آمد که از لشکریان ایران حریفی پیدا کند و با حریف خود بجنگد و او را شکست دهد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هم نبرد |
حریف |
گرد |
غبار، گرد و خاک |
نبرد |
جنگ |
اندر |
در |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
نبرد و گرد ß قافیه
گرد ß مجاز از زمین
ایران ß مجاز از لشکر ایران
سر هم نبرد به گرد آوردن ß کنایه از شکست دادن، برابر با پوزه کسی را به خاک مالیدن
حرف «ر» ß واج آرایی
بشد تیز رهّام با خـود و گبر همی گرد رزم اندر آمد به ابر
قلمرو فکری:
رهّام با کلاهخود و زره (مسلّح) بسیار سریع به میدان جنگ رفت و به خاطر شدت رزم، گرد و خاک به آسمان رسید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بشد |
رفت |
تیز |
تند و سریع |
خود |
کلاهخود |
رزم |
جنگ |
اندر |
در |
||
گبر |
زره، خفتان، جوشن ، نوعی جامه جنگی |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
گبر و ابر ß قافیه
همی گرد رزم اندر آمد به ابر ß کنایه از شدت رزم، اغراق
ابر و گبر ß جناس ناهمسان اختلافی
خود و گبر و رزم ß تناسب
حرف «ر» ß واج آرایی
برآویخت رهّام با اشکبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
قلمرو فکری:
رهّام با اشکبوس گلاویز شد و صدای بوق و کوس از هر دو سپاه بلند شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
برآویخت |
جنگ کرد، گلاویز شد |
رهام |
پهلوان ایرانی |
برآمد |
بالا آمد، بلند شد |
بوق |
شیپور |
کوس |
طبل بزرگ |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
اشکبوس و کوس ß قافیه
بوس و کوس ß تناسب
به گرز گران دست برد اشکبوس زمین آهنین شد سپهر آبنوس
قلمرو فکری:
اشکبوس دست به گرز سنگین خود برد و جنگ را آغاز کرد. زمین آهنین شد و آسمان همانند چوب آبنوس تیره و پر گرد و غبار گردید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گرز |
چماق |
گران |
سنگین |
آبنوس |
درختی است که چوب آن سیاه، سخت، سنگین و گرانبهاست |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
اشکبوس و آبنوس ß قافیه
زمین آهنین شد ß زمین سفت و سخت شد یا زمین پر از زره شد
زمین و سپهر ß تضاد، تناسب (مراعات نظیر)
سپهر آبنوس شد ß تشبیه رسا یا فشرده، کنایه از این که گرد و خاک بلند شد و چشم چشم را نمی دید، اغراق از سختی رزم
برآهیخت رهّام گـــرز گران غمی شد ز پیکار دست سران
قلمرو فکری:
رهّام گرز پر وزنش را برداشت. دست دو پهلوان به خاطر جنگیدن با گرز خسته و ناتوان گردید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
برآهیخت |
بیرون کشید |
گران |
سنگین |
غمی شد |
غمین شد، خسته شد |
پیکار |
جنگ |
سران |
سرداران و فرماندهان |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
گران و سران ß قافیه
سران و گران ß جناس ناهمسان اختلافی
چو رهّام گشت از کشانی ستوه بپیچید زو روی و شد سوی کوه
قلمرو فکری:
زمانی که رهّام از دست اشکبوس خسته شد و به ستوه آمد، از او گریخت و به سوی کوه رفت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو |
هنگامی که |
شد |
رفت |
ستوه |
درمانده و ملول، خسته و آزرده |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
ستوه و کوه ß قافیه
بپیچید زو روی ß کنایه از گریخت
روی و سوی ß جناس ناهمسان
ز قلب سپه اندر آشفت طوس بزد اسب کـاید بر اشکـبوس
قلمرو فکری:
طوس فرمانده سپاه که در مرکز سپاه بود، خشمگین شد و به اسبش ضربه زد تا به سوی اشکبوس برود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
قلب |
مرکز |
اندرآشفت |
خشمگین شد |
طوس |
فرمانده سپاه ایران |
کاید |
که آید |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
توس و اشکبوس ß قافیه
تهمتن برآشفت و با طوس گفت که رهّام را جام باده ست جفت
قلمرو فکری:
رستم خشمگین شد و به طوس گفت که رهّام مرد بزم و مِیخواری است و مرد جنگیدن نیست
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
با |
به |
جفت |
زوج |
رهّام |
پهلوان ایرانی |
باده |
می، شراب |
تهمتن |
درشت اندام، لقب رستم |
بیت ß 3 جمله
«را» در مصراع دوم ß حرف اضافه گسسته
قلمرو ادبی:
گفت و جفت ß قافیه
جفت بودن ß کنایه از همنشین بودن
رهّام را جام باده ست جفت ß کنایه از اینکه مرد جنگ نیست و فقط کار زنانه را می برازد
گفت و جفت ß جناس
تو قلب سپه را به آیین بدار من اکنون پیاده کنم کارزار
قلمرو فکری:
تو مرکز سپاه را به سامان نگه دار. من اکنون پیاده به جنگ می روم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
به آیین |
به سامان، مرتب |
بدار |
نگه دار |
کارزار |
جنگ |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
بدار و کارزار ß قافیه
کمان به زه را به بازو فکند به بند کمر بر، بزد تیر چند
قلمرو فکری:
رستم کمان آماده برای تیراندازی را به بازو افکند و به کمربندش هم چند تیر زد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
زه |
چله کمان، وتر |
کمر |
کمربند |
بیت ß 2 جمله
به بند کمر بر ß دو حرف اضافه برای یک متمم (ویژگی سبک خراسانی)
قلمرو ادبی:
فکند و چند ß قافیه
کمان به زه ß کنایه از آماده
کمان و زه و تیر ß تناسب
بازو و کمر ß تناسب
بند و چند ß جناس
حرف «ب» ß واج آرایی
خروشید کای مرد رزم آزمای هماوردت آمد مشو باز جای
قلمرو فکری:
رستم فریاد زد که ای مرد جنگجو، حریف تو آمد. از میدان جنگ نگریز.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خروشید |
فریاد زد |
رزم آزما |
جنگجو |
هماورد |
حریف، رقیب |
مشو |
مرو |
باز |
سوی |
بیت ß 4 جمله
هماورد ß هم + آورد (آورد به معنای «جنگ» است)
ضمیر «ــَـت» در کلمه هماوردت ß مضافٌ الیه
قلمرو ادبی:
رزم آزمای و جای ß قافیه
مشو باز جای ß کنایه از اینکه نگریز
کشانی بخندید و خیره بماند عنان را گران کرد و او را بخواند
قلمرو فکری:
اشکبوس کشانی خندید و تعجّب کرد، افسار اسب را کشید، ایستاد و رستم را صدا زد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کشانی |
کوشانی |
خیره |
شگفت زده |
عنان |
افسار، دهانه |
گران |
سنگین |
بخواند |
صدا کرد |
||
کوشان |
سرزمینی در بخش شمال شرقی ایران |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
بماند و بخواند ß قافیه
عنان را گران کردن ß کنایه از نگه داشتن اسب
بدو گفت خندان که نام تو چیست تن بی سرت را که خواهد گریست؟
قلمرو فکری:
اشکبوس به رستم گفت که تو چه نام داری؟ پس از مرگت چه کسی برایت سوگواری خواهد کرد؟
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
را |
برای |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
چیست و گریست ß قافیه
مصراع دوم ß کنایه از اینکه حتماً می میری
تن و سر ß تناسب
تهمتن چنین داد پاسخ که نام چه پرسی کزین پس نبینی تو کـام
قلمرو فکری:
رستم پاسخ داد، چرا نام مرا می پرسی؟! (نپرس) زیرا پس از این تو به آرزویت نمی رسی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
کزین |
که از این |
کام |
سقف دهان |
بیت ß 3 جمله
چه پرسی ß پرسش انکاری
قلمرو ادبی:
نام و کام ß قافیه
کام ß مجاز از آرزو و مراد، قصد، نیت
نبینی تو کام ß کنایه از بدبختی
نام و کام ß جناس
مرا مادرم نام مرگ تو کرد زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
قلمرو فکری:
مادرم نام مرا مرگ تو نهاد، روزگار مرا ابزاری برای مرگ تو کرده است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
زمانه |
روزگار |
ترگ |
کلاهخود |
پتک |
چکش بزرگ فولادین، آهن کوب |
بیت ß 2 جمله
کلمه «را» در مصراع اوّل ß «را»ی فکّ اضافه است؛ یعنی: مادرم نام مرا، مرگ تو گذاشت
قلمرو ادبی:
مرگ و ترگ ß قافیه (تو کرد ß ردیف)
مرگ و ترگ ß جناس
صامت «م» در مصراع اوّل ß واج آرایی
بیت دارای طنز است
زمانه ... کرد ß جانبخشی
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد ß تشبیه رسا
کشانی بدو گفت بی بارگی به کشتن دهی سر به یکبارگی
قلمرو فکری:
کشانی گفت: بدون اسب هم اکنون خودت را به کشتن می دهی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بارگی |
اسب |
یکبارگی |
یکدفعه |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
بی بارگی و یکبارگی ß قافیه
سر ß مجازاً از وجود
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی که ای بیهده مرد پرخاشجوی،
پیاده ندیدی کـه جنـگ آورد سر سرکشان زیر سنگ آورد؟
قلمرو فکری:
رستم این گونه پاسخ داد که ای جنگجویی که بیهوده می جنگی، آیا ندیده ای که مردی پیاده به جنگ آید و پیروز گردد و زورگویان و سرکشان را نابود کند؟
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پرخاشجو |
ستیزه جو، جنگجو |
سرکش |
یاغی، زورگو |
بیت اول ß 2 جمله
بیت دوم ß 3 جمله
این دو بیت موقوف المعانی هستند
بیت دوم پرسش انکاری دارد
قلمرو ادبی:
بیت اول ß بدوی و پرخاشجوی ß قافیه
بیت ذوم ß جنگ و سنگ ß قافیه (آورد ß ردیف)
جنگ و سنگ ß جناس ناهمسان اختلافی
سر زیر سنگ آوردن ß کنایه از شکست دادن و کشتن
حرف «س» در مصراع دوم بیت دوم ß واج آرایی
هم اکنون تو را ای نبرده سوار پیاده بیاموزمت کارزار
قلمرو فکری:
اکنون به جنگ تو میآیم ای جنگجوی سوارکار و پیاده جنگیدن را به تو می آموزم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نبرده |
جنگجو |
کارزار |
جنگ |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
نبرده سوار و کارزار ß قافیه
پیام:
خوارداشت و مسخره کردن اشکبوس
کشانی بدو گفت با تو سلیح نبینم همی جز فسوس و مزیح
قلمرو فکری:
اشکبوس کوشانی به رستم گفت با تو سلاحی به غیر از مسخره کردن و شوخی نمی بینم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فسوس |
مسخره کردن |
مزیح |
شوخی، ممال مزاح |
سلیح |
جنگ افزار، ممال سلاح |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سلیح و مزیح ß قافیه
بدو گفت رستم که تیر و کمان ببین تا هم اکنون سرآری زمان
قلمرو فکری:
رستم به اشکبوس گفت کافی است که تیر و کمانم را نگاه کنی تا از ترس بمیری.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
سر آری |
پایان آوری |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
کمان و زمان ß قافیه
تیر و کمان ß مراعات نظیر
سرآری زمان ß کنایه از بمیری، زمان تو به پایان برسد
کمان و زمان ß جناس ناهمسان اختلافی
چو نازش به اسب گران مایه دید کمان را به زه کرد و اندر کشید
قلمرو فکری:
زمانی که رستم دید افتخار او به اسب گرانبهایش است، کمان را آماده تیراندازی کرد و زه را کشید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
زه |
چله کمان، وتر |
ناز |
افتخار |
گران مایه |
گران ارج، ارزشمند |
به زه کرد |
آماده کرد |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
دید و کشید ß قافیه
کمان و زه ß تناسب
مصوت «ا» ß واج آرایی
یکی تیر زد بر بر اسب اوی که اسب اندر آمد ز بالا به روی
قلمرو فکری:
رستم تیری به پهلوی اسب اشکبوس زد که اسب با سر به زمین خورد و مرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
از بالا به روی اندر آمد |
سکندری خورد |
بر (اوّل) |
به |
بر (دوم) |
پهلو |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
اوی و روی ß قافیه
«بر» اوّل و «بر» دوم ß جناس همسان
اوی و روی ß جناس ناهمسان اختلافی
کلمۀ «اسب» ß واژه آرایی
حروف «ب» و «ر» ß واژه آرایی
بخندید رستم به آواز گفت که بنشین به پیش گرانمایه جفت
قلمرو فکری:
رستم خندید و با صدای بلند گفت: ای اشکبوس بنشین پیش اسب دلبندت و غمش را بخور (برایش ماتم بگیر).
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
آواز |
صدای بلند |
جفت |
زوج، این قسمت طنز دارد، منظور اسب است |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
گفت و جفت ß قافیه
گفت و جفت ß جناس ناهمسان اختلافی
سزد گر بداری سرش در کنار زمانی برآسایی از کارزار
قلمرو فکری:
سزاوار است که سرش را در آغوش بگیری و زمانی از جنگیدن دست بکشی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سزد |
سزاوار است |
کنار |
آغوش |
برآسایی |
استراحت کنی، دست برداری |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
کنار و کارزار ß قافیه
کمان را به زه کرد زود اشکبوس تنی لرز لرزان و رخ سندروس
قلمرو فکری:
اشکبوس زود کمانش را آماده کرد، در حالی که تنش میلرزید و رنگ چهره اش مانند سندروس از ترس زرد شده بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
به زه کردن |
زه کمان را انداختن |
سندروس |
صمغی زرد است که روغن کمان از آن گرفته می شود |
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
اشکبوس و سندروس ß قافیه
حروف « ر» و « ز» ß واج آرایی
رخ سندروس ß تشبیه رسا
تن و رخ ß تناسب
تنی لرز لرزان ß کنایه از ترسان
به رستم بر آنگــــه ببارید تیر تهمتن بدو گفت بر خیره خیر،
همی رنجه داری تن خویش را دو بازوی و جـان بد اندیش را
قلمرو فکری:
پس از آن اشکبوس رستم را تیرباران کرد. رستم به او گفت بیهوده خودت را خسته می کنی و دو بازویت را می آزاری.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خیره خیر |
بیهوده |
رنجه داری |
می آزاری |
بداندیش |
بدخواه، دشمن |
بیت اول ß 2 جمله
بیت دوم ß 2 جمله (فعل محذوف در مصراع دوم)
این دو بیت موقوف المعانی هستند
به رستم بر ß دو حرف اضافه برای یک متمم
قلمرو ادبی:
بیت اول ß تیر و خیره خیر ß قافیه
بیت دوم ß خویش و بد اندیش ß قافیه (آورید ß را)
حروف «ب» و «ر» در بیت اول ß واج آرایی
تهمتن به بند کمر برد چنگ گزین کرد یک چوبه تیر خدنگ
قلمرو فکری:
رستم دستش را به سوی کمربندش برد و یک تیر که از جنس چوب خدنگ بود انتخاب کرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گزین |
انتخاب |
چوبه |
واحد شمارش تیر |
خدنگ |
چوبی که از آن تیر و نیزه و زین اسب سازند |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
چنگ و خدنگ ß قافیه
یکی تیر الماس پیکان چو آب نهاده بر او چار پرّ عقاب
قلمرو فکری:
تیری انتخاب کرد که نوک آن همانند الماس تیز بود و چهار پرّعقاب هم بر آن نهاده شده بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
چار |
چهار |
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
آب و عقاب ß قافیه
الماس پیکان ß تشبیه رسا:
چو آب ß تشبیه (مانند آب درخشان بود)
تیر و پیکان و پر ß تناسب
پر و بر ß جناس
کمان را بمالید رستم به چنگ به شست اندر آورده تیر خدنگ
قلمرو فکری:
رستم کمان را در چنگ گرفت و تیر خدنگ را در قلاب گذاشت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بمالید |
لمس کرد |
شست |
قلاب |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
چنگ و خدنگ ß قافیه
کمان و شست و تیر ß تناسب
بزد بر بر و سـینه اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس
قلمرو فکری:
رستم تیر را به سینۀ اشکبوس زد. آسمان هم به همین خاطر دست رستم را بوسید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سپهر |
آسمان |
بر (دوم) |
بغل |
بیت ß 2 جمله
بر (اول) ß حرف اضافه
قلمرو ادبی:
اشکبوس و بوس ß قافیه
بر و بر ß جناس تام
بوسیدن سپهر ß جانبخشی
کلّ بیت اغراق دارد
کشانی هم اندر زمان جان بداد چنان شد که گفتی ز مـــادر نزاد
قلمرو فکری:
اشکبوس در دم جان داد؛ گویی از مادر زاییده نشده است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هم اندر زمان |
بی درنگ، فوراً |
گفتی |
گویی |
نزاد |
زاده نشده است |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
بداد و نزاد ß قافیه
جان داد ß کنایه از مردن